مقامه
1
دردرهمن غلام تو بودم . –
و میان سی گذشته و ده آینده ،
یک نیمهی من سایه شد ؛
سایه که برگهای بو
ته درّه میگرایانند .
جا که نورِ گستاخ
از حریمِ تو زخم خورده ، هفت مرهمِ آهسته ، هفت مرهمِ سایه ،
و دعای زیر لب که
من بودم و ، آه ، من خودم .
من ، غلام تو ، اما ،
تنها نافِ تو را دیدم ، و نه حتا
نافِ تو را .
اما دراز ، رو به درگاهِ تو میکشم ،
میان ده گذشته و سی اینده ،
و ماه کنار صورتم
پتپتی دارد .
... دیگر سردم نیست ،
یک ملافهم کافیست .