یکی دو هفته میشود که توی این قصرم و هیچ اتفاق نیافتاده
قصه اگر ناتمام میماند
یحتمل که شعر میشد و شعر
در تمامیّتِ خود قصه میشود . به همین دلیل ، شاعران
همیشه ، جخت ، تقطیع میکنند و من میخواهم
ازان گشتهای بیحوصله در بغداد
تقطیع کنم روی خانهیی در بازار
که ، در الف لیل ، زمینش را
گونه گونه رخام گستردهاند و سقفهای غرفهها
به لاجورد و آبِ زر نقش کردهاند :
اجرتش ماهی ده دینار !
واقعاً راسته یا مسخرهام میکنید ؟ دربان گفت :
واقعاً راسته امّا هر که توی خانه بیاید
یکی دو هفته بیشتر نمیکشد مریض میشود میمیرد .
یکی دو هفته میشود
که توی قصرم و هیچ اتفاق نیافتاده است ؛
فقط غروبها طلاییست : میشود شنفت !
واقعاً چه غفلتی ! پسرم ! مگر هنوز
به بام قصر نرفتهای ؟ زنِ دربان گفت .
مگر از بامِ قصر چیست
جز همین تاقهای ضربیی بغداد و تاقهای ضربیی دجله ...