وقت لطيف شن
Sohrab Sepehri
باران
.اضلاع فراغت را مي شست
من با شن هاي
مرطوب عزيمت بازي مي كردم
.و خواب سفرهاي منقش مي ديدم
.من قاتي آزادي شن ها بودم
من
دلتنگ
.بودم
در باغ
يك سفره مانوس
پهن
.بود
چيزي وسط سفره، شبيه
:ادراك منور
يك خوشه انگور
.روي همه شايبه را پوشيد
تعمير سكوت
.گيجم كرد
.ديدم كه درخت ، هست
وقتي كه درخت هست
،پيداست كه بايد بود
بايد بود
و رد روايت را
تا متن سپيد
دنبال
.كرد
اما
!اي ياس ملون
(Seed Time)
after the Persian of Sohrab Sepehri, by Armen Davoudian
when rain
rinses the flanks of leisure
toying
with the wet soil of parting
dreaming
of brushwork odysseys
mired
in its own muddy freedom
I miss the garden of my childhood
a little picnic
and in the middle something
glinting
a bunch of grapes
covering over all
conjecture
dizzy with repairing silence
I lean
against a tree I want to grow
inside the plot
to the last leaf
but
O motley misery
about the authors